اواز ماه

ادبی

اواز ماه

ادبی

طرح همیشه

وقتی اهنگ تند می شود

همیشه دستم بادبادک می کشد

نمیدانم کندی لحظه هاست که تشنه ی پروازم می کند؟!!!

یا رد پایی که از پشت اهنگ ها رفت تا شانه های ماه؟!!!

***

                     همیشه لاکپشت بختم سر در لاک داشت

                     شاید اگر گاهی بیرون می امد

                      تندی طلبم را می دید

                      تا مکثش خاطره ای نشود از یک رد پا....

***

همیشه ماهی ها از دستم می لغزیدند

فرصت ها چه باله های رنگارنگی دارند

؛؛با دست هایم قهرم؛؛

اکواریوم لحظه هایم پر بود از ماهی

تکرار

تکراری عادت وار

زندانی روزهای یکرنگ

تقلای تسلسل کودکانه اش

بی انکه فریادی بر اورد

بگریزد

فریادی از اتش،نه برای اتش

به رسم شعله های سوزان

سوزاندن یکنواختی های دشوارش

باور بازی درون به شوق رهایی

تسخیر ماهی نو

پلنگ افکار به رزم جنونش

چهار چاله ی چموش تشنه ی خونش

** ** **

تکراری عادت وار

زندانی به بزرگی تردید خاموشش

ثانیه هایی که میگذرند در حسرت تازگی

باز هم جان می دهند به تکرار انسان وارش

تمام من

من می خواهم بسرایم

از تمام روزهای بهاری دلم

حتی بدون جوهر..حتی بدون قلم

می خواهم باران خطاط من باشد

و بر تن تمام کویرهای خستگی ام

نقش بودن را..زرین نگار عشق را

با خط تمام ناسروده هایم حک کند

     من می خواهم بسرایم

از تمام جوانیم

از فالنامه شاخه نبات ارزوهایم

که در پس اخرین پاییز دلم

هم قدم بهاری دوباره

مژده ی امدنت را با تمام پرستوهای مهاجر

بر دیباچه ی تکیده ی ایامم نگاشت

.....

...............

انچنان که زمان می گذرد و لحظه ها جاریست

انچنان که رودخانه ی ارزوهایم پیوسته برقرار

سرودم من...

لحظه ی امدنت را

بر سینه ی تمام قاصدک ها

بر پوستین نمناک باد صبا

بر تن سنگین درختان منتظر خیالم

حک کردم

.........

................

و امروز سال هاست

به یمن این دچاری سبز من

تمام درختان هر بهار

نام تو را بر کنده ی پیرشان می سرایند

و کلاغان خبر بودن همیشگی ات را

هدیه ی بهار دلم می کنند