اواز ماه

ادبی

اواز ماه

ادبی

تمام من

من می خواهم بسرایم

از تمام روزهای بهاری دلم

حتی بدون جوهر..حتی بدون قلم

می خواهم باران خطاط من باشد

و بر تن تمام کویرهای خستگی ام

نقش بودن را..زرین نگار عشق را

با خط تمام ناسروده هایم حک کند

     من می خواهم بسرایم

از تمام جوانیم

از فالنامه شاخه نبات ارزوهایم

که در پس اخرین پاییز دلم

هم قدم بهاری دوباره

مژده ی امدنت را با تمام پرستوهای مهاجر

بر دیباچه ی تکیده ی ایامم نگاشت

.....

...............

انچنان که زمان می گذرد و لحظه ها جاریست

انچنان که رودخانه ی ارزوهایم پیوسته برقرار

سرودم من...

لحظه ی امدنت را

بر سینه ی تمام قاصدک ها

بر پوستین نمناک باد صبا

بر تن سنگین درختان منتظر خیالم

حک کردم

.........

................

و امروز سال هاست

به یمن این دچاری سبز من

تمام درختان هر بهار

نام تو را بر کنده ی پیرشان می سرایند

و کلاغان خبر بودن همیشگی ات را

هدیه ی بهار دلم می کنند

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد