چه بی سخاوت میهمانی گرفتم
گام هایت را میان طعنه و اه
لحظه ی امدنت
دقیقه های وحشت و ماه
تو و نبض تازیانه
یادگاران مهر شده بر تنی بی پناه
..........
.................
باز هم بی خبری
تندی عقربه های مست بی خبر
رخوت ان شبانگاه دیدار
ناگاه نمی دانم چه میرقصید
میان شب نشینی خون و رگ و گوشت
انگاه که من هیچ نگفتم
و تو شنیدی هزاران ناگفته ی راه و بی راه
که فاتحانه دریغ کردم
دستانم را میان هرم طلب..رسیده و نرسیده
از تو .. تکیده ی نا امده... مسافر ناگاه