کفش های غیرتت را بپوش
دلم لک زده برای اخم هایت
پر می شوم از بی حسرتی
کمی هم جیب هایت را
از میان این خط موازی بردار
سکه ها معنای این نرسیدنند
می خواهم برسیم،اما با هم
از مقصد خواسته هایم بی تو بیزارم
مهربانی نگاه
همیشه در پس لوکس ترین خرابه ها می ماند
تمام جمله های عاشقانه
ختم می شوند به نمکدان
و دوستانه ترین لحظه ها را
ضرب قاشق هایمان می نوازند
چه می توان گفت؟!!
چه می توان سرود؟!!
چه می توان گریست؟!!
از این حظور بی حظور
زمانی که از پدر
جیب هایی می ماند پر از خالی محبت
و تمامی این نرسیدن ها
بزرگی یک حسرت را متر می کنند
چه می توان سرود؟!!
** ** **
فقیرانه ی مهرت را
به بزرگی دستانت بخشیده ام
دست های کوچکم را
با کادو پیچ غنای مهرم بپذیر
فراموش نکن حتی یک دو قدمت
مرگ هزاران دویدن
هزاران قدم ، فاصله را
نوید می دهند
فراموش نکن
من هنوز می تابم.......
(تقدیم به اون و بابای دورش,باشد که بخواند)