ماه تاب زاییده ی مهر.....
مهر و ماه. هماهنگ ترین تضاد هنر دستانش
باغ لحظه هایش نارون ندارد تا سایه بیاندازد زندگیش را فقط گاهی نبض بهار در مشت های گره شده اش می ایستد.......
و اغازی نو
ادامه...
توی آینه یه چیزایی رو میشه دید..گاهی نیازه آدم خودش فریب بده، برای خلاص شدن از هجمه ی اندوه و غصه و درد..
نمیدونم اینجا همون آواز ماه قدیمی هست یا نه اما هر سال روز تولدم به همه ی رفقای وبلاگی قدیمی سر میزنم و احوالی می پرسم هرچند شاید خیلی چیزها عوض شده باشه..آدما..باورهاشون و .. اما من به عقبه ی این آدم ها احترام میزارم،اونها یک روزی..یک جایی حادثه هایی آفریدند و خاطراتی به جا گذاشتند..
بیراهه رفته بودم آن شبــــ...
دستم را گرفته بود و میکشید....
زین بعد همه عمرم را بیراهه خواهم رفت....!!
توی آینه یه چیزایی رو میشه دید..گاهی نیازه آدم خودش فریب بده، برای خلاص شدن از هجمه ی اندوه و غصه و درد..
نمیدونم اینجا همون آواز ماه قدیمی هست یا نه اما هر سال روز تولدم به همه ی رفقای وبلاگی قدیمی سر میزنم و احوالی می پرسم هرچند شاید خیلی چیزها عوض شده باشه..آدما..باورهاشون و .. اما من به عقبه ی این آدم ها احترام میزارم،اونها یک روزی..یک جایی حادثه هایی آفریدند و خاطراتی به جا گذاشتند..