زمین دلم در قیلوله ای سرخ بود که افتاب نگاهت لرزید و افتاد از ان پس من مانده ام و خسوف شرجی یاد
وای از ان روزی که خاطره ها را برد باد
و امروز ما را نه یادیست و نه خاطره ای
می زنم دل به فردا ها...هرچه بادا باد