وقتی غم داری..ناسازگاری..هیچوقت دنبال یکی مثل خودت..یه همدرد هم رنگ نگرد....
؛؛؛؛؛میدونی همیشه اینه در اینه بی نهایته؛؛؛؛؛...اونوقته که باید بری دنبال تضاد یکی که مثل تو نباشه..غمگین نباشه...تو دلش هوای شکستن نباشه....که برسی به تساوی..
غم دار=شاد...
عصبی=ارام
ناسازگار=جاری
و
و
و
اینجوری شاید غرق نشی و یکی دستتو بگیره
من اینجا هستم..در همسایگی خدا..لحظه ی تلاقی شب و باران..عناصر درگیر ورودم را لحظه لحظه طعنه می زنند..چه شکوهی دارد تقاطع افرینش..جایی که همه ی اجزا به تمام هستند.کودکان اسمان..ابرهای سرخ پوش بازیگوش در اب بازی اینباره گوشه های به یغما برده ی دریا را قطره قطره ادای دین می کنند و کمی دورتر از کودک زنان افسونگر رود پیشانی ناز بر عرصه ی دریا می سایند..در هم اغوشی ابی بلوغ..بر ان موج موج دریا گون که ادمیان میزنند سنگ بی منظور..بی هراس از شکستن قلب ابی بلور....
چه شکوهی دارد تقاطع افرینش و من اینجا هستم..جایی که خدا نزدیک است..در یکقدمی من و این سرود و شاید همانی باشد که دیدم......
یک بوسه!!!!!!!!!!!
پیچیده در لفاف خنده ی پسرک باد که در حجله گاه عروس شالیزار بوسه ی رویش بر گیسوان طلایی خوشه های رقصان باکره میزد..
خدا هم حد فاصل دارد..که میگوید نه؟!!!!!!!!!
من او را به باریکی مویی دیدم..در همان درگیری عناصر..یک نقطه ی کوچک به بزرگی کبریای سبزش..در لحظه ی کارگردانی نمایش مهر اسمان و زمین:
؛ ماه زیبا بود و ناهید فرشته ی اویزان بر شاخه های مهتاب..اسمان صاف و ستارگان تماشاگر..کوه بغض زمین ورم کرده و اسمان اعجاز التیام این درد..ابر های مرهم ارام ارم بغض زمین را پوشاند و لبان سرد سنگ گونه ی ابر را به خضوع این فرود بوسید.....
خدا هم بود..در حد فاصل هم اغوشی سپید و خاکستری..ابی و بلوغ..لبخند باران را نقاشی می کرد