-
[ بدون عنوان ]
1398/11/22 11:58
این نوشته ها مملو هستند از اغلاط نوشتاری سهو یا عمدش رو خاطرم نیست هرچه هست شیرین است و تصحیح نکردمشان ******* ************ ادبیات هم اگر سبک بی عاری داشت من ان را به اوج میرساندم نه من هستم نه سرنوشتم
-
[ بدون عنوان ]
1396/09/10 00:26
انگار نمی خندد جهانی که انگار نمیگرید وقتی تو هستی وقتی تو نیستی
-
حجر بن عدی
1392/02/17 20:22
و ماه چه دردمندانه بر فراز تاریکی این مهد غریب٬ غربت نور...مرگ خاموش حقیقت یگانه در بیهودگی تکثر....نجابت عاشقی که استیصالش حجم یک فریاد است..... همه و همه ی زجه های تلخ را دید و نشکست... ................. تلاطم زایش و خواهش ادمکانی زاییده ی هوس سی مرغان پر در گل فرشتگان بال سوخته ی در قفس اری همه اینانند سرایندگان...
-
حقیقت فریب
1392/02/04 20:11
قصد من فریب خودم نیست اما ایینه فریبم میدهد بی مهابا... در هر نظر ... من ادمم
-
روزگار
1391/06/27 13:20
مکر یک حادثه در من لولید تلخی خار گلی در دست ..... ........... تیزی عشق روشنی خورشید همه را داد بر باد این روزگار از غرور مست ماجرای روزگار داستانی شد برای دلم دل بی خبر از پیمان الست ..... .......... روزگار هم بازیچه ای بود در دست این ادمیان روزی که خون نخوت در ذهن بیمار جست دل شکسته ماست و دست رحمت رسول عشق راز...
-
دلنوشت ۱۳
1391/06/04 12:27
و خداوند زن را افرید...با روحیات کاملا وابسته به مردها... و از موهبات این ویژگی تجلی ایثار و گذشت بی مثالیست که در زنان به واسطه ی این احساس نیاز وجود دارد...ان ها راحتتر می گذرند...خطا ها را فراموش می کنند و می بخشند....خود را وقف تکیه گاهشان می کنند....و از این گذشت و وقف نه تنها اذیت نمی شوند بلکه این شیشه ی عمر و...
-
[ بدون عنوان ]
1391/04/14 16:50
زمین دلم در قیلوله ای سرخ بود که افتاب نگاهت لرزید و افتاد از ان پس من مانده ام و خسوف شرجی یاد وای از ان روزی که خاطره ها را برد باد و امروز ما را نه یادیست و نه خاطره ای می زنم دل به فردا ها...هرچه بادا باد
-
شاید شروع
1391/03/27 20:37
شاید دوباره شروع شود و هنگام بلوغی نو در روح تازه ی خورشید بدمد ماه دیگر دست نیافتنی نیست پلنگ من؛ سری داشت با سودای خیال
-
دلنوشت
1388/07/27 12:37
دور میشوم از هرانچه که داشته ام تا هرانچه نخواهم داشت ............. مردها.. زره پوشان رویا سربازان راستین کابوس ها زن ها..عفیفه های چروکیده روسپیان ماه پوشیده مادری که سیاه می دوشید کودکی که تا ستاره ی نیرنگ ها شدن می نوشید لالایی رگباری که می غرید ضجه های نو پایی که می خندید روز های فرهنگ و مدرنیته جنگ در شولای فریب...
-
نگارستان
1388/03/14 12:22
من ان مستم که پا بستم بر ان گیسوی چون موجش خوشا ایشان سمن رویی ختن بویی که حوران فلک پیما ثنا گویند در اوجش ** ** ** من ان دیدم که این گونه ازین تقدیر می نالم شب ادم مجالم نیست طلوع روشن مهرش ز مرگم پیش تر می خواهم ** ** ** به حال این دل شیدا مکن فکری ز نا اهلی فسار خویش گم کرد به تنگ امد ز تنهایی
-
......
1388/03/07 00:13
در فراسوی مرگ و حیات بودن کفش های غیرتم را در میاورم و در سنگلاخ کوچه های انتظار....انقدر قدم میزنم.... تا شاید تاول های قلبم را باور کنی .......... ........................ (یادگار بچگی)
-
روسپیان نیکو بزک
1387/11/22 01:24
سوار ماشین شد،این اولین بار نبود ولی شاید.... نگاه پسرک با تمام وقاحت معصوم بود ،بوی عطر تندش ماشین پر کرد.سایه بون رو پایین کشید و صورتشو ورانداز کرد،با گذشت سی و هشت سال هنوز جوون بود.یه نگاه به نیم رخ پسرک کرد،بیست و سه یا چهار ساله و اون سی و هشت ساله.بازم خودشو نگاه کرد.امشب این جوونترینشون بود و با خودش فکر کرد...
-
طرح ابدی
1387/11/13 01:46
؛؛انسان و خدا به خاطر یکدیگر تحمل شکنجه می کنندو سرانجام برای خاطر یکدیگر فدا می شوند؛؛ انسان به ازمون اندر و خدا به رنجی عظیم ..... انسان برای وفاداری و خدا برای خیانت ............... ...................... نیست بامدادی تا تازه کند اواز یاکریمان شب گریز و ساری که به نومیدی خود محتاج است... شب اینجاست تا همیشه
-
بهار
1387/01/02 16:49
سو سو میزند نوری شکوفا میان شاخسار خفته،در هم و مشتی سبز گره شده بر شولای چون پری جوانه ی سپید، میزند نوای امید به بانگش چوبک خفته جان می گیرد ناگهی که برف به کنج خاک می خزید ول وله می شود حیات قل قله میشود سبزی جا گرفته بر نبات ان هنگامی که بهار میخندید
-
[ بدون عنوان ]
1386/12/11 03:33
عشق مثل ترک بین 2تا تیکه ی شکستس.... مثل قفل و کلید فقط یه تیکه جفت من و تو میشه... باقی به زور جا میفتن.... ترک ساییده میشه عشق واقعی تو دلت میمیره
-
[ بدون عنوان ]
1386/11/26 12:14
رفیقانی نه به سان گرگ، که ذات ادمیشان می نمود فرزندانی خلف تنها به اندیشه سیاه پدر ان هنگام که شعله های سیب دندان زدهْ تعبیر خیال کجشان به قسم می شود به تین ،به زیتون، به بال های پا مال اشرفیت ........................... ............................................. ...................... دریغ از لحظه ای که اخرین...
-
شیطان
1386/10/18 13:30
EVIL lurks everywhere waiting impatiently to rise up when we least expect it & sink its venomous teeth into our most tender regions ان هنگام که انسان به رقصی سبک در جامه ی کهنه میش خیانت کار خدا را پشت سر می گذارد.. دندان های تیز راه برش داستانی می سراید خلاف انتظار .. مرثیه ی کمین و زهر نشانده بر ظرافت قلب...
-
...
1386/08/28 18:42
ملکـــــــــی دوش به باده و جام وزیـــــــن مستــــــــــــم نمود و فرمود نیست به ازیــــــــن گر طالب فیضی کرم نمای و کنج فرو بگذار مرد میــــــــانه ی میدان حریف میطلبد و تیغ رزین بیار گوش و پند نوش و تامه دلــــی بسپار افتادگی و غرور بین....سر ده به ان و دل نه ازین در راه طلب بکوش و گود و میــــدان مـگذار لیکن غرور...
-
پندار
1386/08/10 19:43
از ان چه می نویسم تا ان چه می انگارند فاصله ها بیداد می کند ان چه پندار عبس الود من است تا باغ رنگارنگ رویایی تو هنگامه ی مخملین شیرین گوار من تا پیدایش چموشی یک کابوس و ذهن تو چه می کند من با من؟!!! زبان ، محبوس کامی تلخ دست، می راند بی عرصه و مقصد و این ثانیه ایست برای سرودن بی درنگی بر لحظه های شادی تمامیت روزگار...
-
...
1386/08/03 21:17
می رسم از گونه ی دشت جنون به لب جاده ی عشقی رام چه صورت زشتی دارد احساس من کوه یخم کس نداند در دلم چه اتش ها نهفته مسافر قطبی دودست خیره و گرز تلافی دریوزه ی لمسی هرز به بهانه ی باد شمال و هزار راه و بی راه نگفته می برد مرا تا احیای رویاها اب می شوم من از من جاری میشوم از ورای یک حادثه سیل دل اب شده و رنگ و روی رفته...
-
محبوب
1386/07/03 10:32
بانو می تابد بانو می سوزد بانو مهر می ورزد بانو تیغ ندارد نه برای محبوب ............. ...................... شاید تو محبوبش نبودی!!!!!!!!!!
-
امید ابی
1386/06/07 10:07
ادما سیاه میشن ادما می میرن ادما پوچ میشن ادما میشکنن ××× ادمای سیاه ادمای مرده ادمای پوچ ادمای شکسته دیگه نمی خونن دیگه نمی دونن از عشق ,از رویا از شبای گرم چله بزرگه قصه های هزار و یک شب مادر بزرگه دیگه نمی رقصه توی قلباشون ماهی تنگ بلور رویاشون دیگه مردن,دیگه رفتن قاصد عشق و قاصدکاشون خنجر قابیل توی دلاشون بی یاد...
-
دلنوشت های صورتی ۱۱
1386/05/15 19:29
دست می نویسد دل می نگرد مویه کنان و ذهن می رقصد میان بی سامانی این بازار شام پیک بی خبری مشت می کوبد انچنان که فرو پاشد پرده های طبل بی عاری ............................... ............ من کجای این پرده خوانی می نشیم؟!!!! لحظه ی بیداری سیاوش و همبستری شعله ها یا خواب تلخ سهراب میانه ی تنومند پدر چه ساز ناکوکی دارد...
-
[ بدون عنوان ]
1386/04/03 11:00
روی ز تو نمی کنم...یادی ز من نمی کنی زان نگه مست خمار...نظر به من نمی کنی اهوی دشت جنون...در پی تو گشته ام زین خاک صید محفل...ازچه گذر نمی کنی بر در تو گه به گه...خط امان نوشته ام نامه ز من نخوانده ای؟روی به من نمیکنی
-
[ بدون عنوان ]
1386/03/18 14:55
مثل یه نور کوچولو اومدی ستاره شدی محمد علی لاله نانید دوست دارم «دیداد» ده تا دوسالگیت مبارک «وویی»
-
[ بدون عنوان ]
1386/02/23 19:09
اینجا فکر می رقصد میان سبزینه ی امیخته.... با نوای نه حزن الود باران بیگاه...من نیمی از بهشت اگر نباشم... ساکن ترانه ی طبیعتم!!!!!!! و این.... و این بهشت است در پی صاحب این شکر...سرک کشیده میان انسان و کلام... به تکریم قدوم مبارکش.. اه اگر پیدایم کند!!! تمام شقایق های زمین دامنم را می گیرند... رسالت سنگینیست
-
کلام
1386/02/12 17:31
زیبایی حس رحمت..... کلام عرضه شد تا زاییده شود و افکار لبریز از پرواز همچو مادرکان مطهر زاینده.......... . اما انچه بود ذهن های به حرام ابستن کلام بود و شکفه بود غرور عاصی بود و عناصر کور در هم حتی ماه پر ادعای پر گو و خداوندی که همه را سهمی داد از رحمتش وخداوندی که یتیمان پر گویه های خلایق را به ابی مهرش بخشید و...
-
دلنوشت های صورتی ۱۰
1386/02/02 18:47
یادمان باشد جفا نکنیم ان هنگام که در کهتر تاریک خویش غروری عصیان را افسار گسیخته می رمانیم...یادمان باشد در مهتر یک همسایه دشتیست از نور و مهر!!! یادمان باشد شقایق ها اب نمی خواهند...سپیدی یک بوسه..ترنم رنگین یک نوازش..می شود جاری بر تن سرخ حیات و مترسک ژنده ی مزرعه افتابگردان هم عاشق کلاغی می شود از جنس تضاد...با دلی...
-
یک سال
1386/01/24 16:26
چه بی سخاوت میهمانی گرفتم گام هایت را میان طعنه و اه لحظه ی امدنت دقیقه های وحشت و ماه تو و نبض تازیانه یادگاران مهر شده بر تنی بی پناه .......... ................. باز هم بی خبری تندی عقربه های مست بی خبر رخوت ان شبانگاه دیدار ناگاه نمی دانم چه میرقصید میان شب نشینی خون و رگ و گوشت انگاه که من هیچ نگفتم و تو شنیدی...
-
پیشکشی
1386/01/15 21:05
هرچه کنــــــــــی بکن مـــــــــــــــکن تـــــــــرک من و دیــــــــــــــــــار من هرچـــــــــــــه دهی بده مــــــــــــــده رنج به حـــــــــــــال این خیــــــال من بلبل نو رسته ام،سرو فلک رسیــده ام بیــــــــــا چون گلی در بر بوستان من شمع به سوک رفته ام بر در استان تو در هوس خیال توست جاری دیدگان من...