اواز ماه

ادبی

اواز ماه

ادبی

نوایی از یک دوست

اتش به خاکستر بدل شد

نه گرمی داشت

نه غروری

نه رنگ سرخی

فقط اندوهی که در خاکسترش می شد جست

************

وقتی گوش فرا دادم

می خواند نوایی از غم

اتشی با خاکستر یک نامفهوم

ان هنگام که می نواخت گرمی یک اواز

اواز رنگ پریده ی یک ماه

می شنیدم نوای این ماتم

**************

فرجام هر اتش

شهوت مرگ است در دل سیاه و سرد زغال

جایی که رنگ های مفهوم عشق

تار می شوند در دل تردیدها و شاید ها.........

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد