اواز ماه

ادبی

اواز ماه

ادبی

عروسک

منم اون عروسک یکی بود یکی نبود
یکی بود مال تو و واس من یکی نبود
اونی که دلش شکست, زیر گنبد کبود
رو لباش حکایت و قصه ی بود و نبود
ادمای دور و بر می دیدن غصه هاشو
می گفتن دلش میاد؟نباشه پاک نکنه گریه هاشو؟
اونی که یه روز زرد,شکست تموم قولاشو
رفت و گرفت از عروسک,سایه ی سبز دستاشو
حالا عروسک شکستس,دلش زخمی و خستس
درای با تو بودن,براش سنگین و بستس
خاطره هات زندن و شادی تو قلبش مردس
قاب قشنگ چشماش, غمگین و رنگ پریدس
فکر نکن اگر بیای, دوباره نوگلت می شه
یادش میره کرده هات و عزیز و همدمت می شه
اینار و گفت تا بدونی, بفهمی تو تا همیشه
یه قلب پاک, فقط یه بار عاشق و دلباخته می شه

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد