اواز ماه

ادبی

اواز ماه

ادبی

....

داشت می گفت.,همون حرفای همیشگی..از نجابت یه زن..زن ال باشه و زن بل باشه..حرمت اسمانی.......

.........

..............

توی تاریکی شب از کنار ماشین رد شد..چادر مشکی نازک و توری..رژ لب صورتی و نگاه مخصوص به خودش..نگاه هرزه ی مرد شرمندم کرد و شاید چشمکی که توی تاریکی حوالش کرد..نیش خند رژ لب صورتی رو دیدم...

.......

تا ریک شد..تاریک تر از شبهای همیشه..دیگه هیچی نشنیدم..پتک اراجیف یکطرفه..حرمت اسمانی..اما فقط برای موجود بیچاره ی دوحرفی!!!!!!!!در ماشینو کوبیدم به هم..نه بدتر از کوبیده شدن دوباره ی دنیا روی سرم..

بدون کلمه ای حرف..دوباره رفتیم سر پله ی اول

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد