اواز ماه

ادبی

اواز ماه

ادبی

دلنوشت های صورتی ۱۰

 یادمان باشد جفا نکنیم

 ان هنگام که در کهتر تاریک خویش غروری عصیان را افسار گسیخته می رمانیم...یادمان باشد در مهتر یک همسایه دشتیست از نور و مهر!!!

 یادمان باشد شقایق ها اب نمی خواهند...سپیدی یک بوسه..ترنم رنگین یک نوازش..می شود جاری بر تن سرخ حیات

 و مترسک ژنده ی مزرعه افتابگردان هم عاشق کلاغی می شود از جنس تضاد...با دلی از گریه.. بر ریشخند گنجشک های حسود...

 یادمان باشد غفلت نکنیم...از شعله ی اه و دردمندی اتشی بر سیاوش گونه ی یک دل..پیوسته ی یک رابطه..به باریکی یک جاده از من تا خدا...

 یادمان باشد احساس پشت در به انتظار است...با دست های حنا بسته و نیشخند باکره ای معصوم از تجربه...و روزی دست های احساس من دری می گشاید بر اغاز دردمندی من و دل...

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد