اواز ماه

ادبی

اواز ماه

ادبی

پندار

 از ان چه می نویسم

 تا ان چه می انگارند

 فاصله ها بیداد می کند

 ان چه پندار عبس الود من است

 تا باغ رنگارنگ رویایی تو

 هنگامه ی مخملین شیرین گوار من

 تا پیدایش چموشی یک کابوس و ذهن تو

 چه می کند من با من؟!!!

 زبان ، محبوس کامی تلخ

 دست، می راند بی عرصه و مقصد

 و این ثانیه ایست برای سرودن

 بی درنگی بر لحظه های شادی

 تمامیت روزگار تک ستاره ی غزل خوان

 من ان چه می پنداری نیستم

....

................

 می گویند تلخی و گریه

 می گویند بی دلی و زخم خورده

 می گویند "کجا رفته؟

 ولت کرده"

 می گویند می خوانی از معشوق پر هوس

 می گویند می دانیم،بدون او حتی سنگین است نفس

 می گویند

 اما چه می دانند

 در پس این نوای تلخ و گریه

 این دخترک بی دل و زخم خورده

 ان که نمی دانم که بوده!!!

 کجا رفته !!! ولش کرده!!!

 می خرامد شادی یک روح زیبا

 می نویسد از سر ذوق

 با نوایی از تخیل

 من ان چه می پنداری نیستم

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد